نشست «نقد و بررسی پوزیتیویسم» با تلاوت آیاتی چند از قرآن کریم و پخش سرود ملی و کلیپی از فعالیتهای کتابخانه در روز یکشنبه در ساعت 16:20 آغاز گردید. خلاصۀ سخنان ایشان بدینقرار است:
بحث امروز در باب «نقد و بررسی پوزیتیویسم» است که یکی از مهمترین مباحثی است که متفکران بسیاری در جوامع غربی بدان پرداختهاند. در کشور ما موضوع پوزیتیویسم در سالهای پیش از انقلاب اسلامی در سطح گستردهای تبلیغ میشد و بعد از انقلاب هم این جریان از طریق طیف گستردهای اعم از روشنفکران، دانشگاهیان، پزشکان و تحصیلکردههای جدید وحتّی برخی دینستیزان ترویج شده و میشود و به همین سبب طرح و نقد آن برای ما اهمیتی حتمی و انکارناپذیر یافته است.
پوزیتیویسم کلاسیک توسط آگوست کنت، فیلسوف فرانسوی، تأسیس شد که این نوع از پوزیتیویسم در کشور ما کمتر رواج پیدا کرد و به شکل علمی کاری در این حیطه صورت نگرفته است. در مقابل، پوزیتیویسم منطقی که با آرای افرادی چون ویتگنشتاین، کارنپ و آیر آمیخته است و در قالب معرفت شناسی و فلسفۀ علم و برخی از تئوریهای فلسفۀ تحلیلی و زبانی در جامعۀ ما رایج گشت و بیش از دو دهه پس از انقلاب در سطحی گسترده تبلیغ میشد. بهطور کلی در زبان فارسی در زمینۀ نقد هر دو پوزیتیویسم کلاسیک و پوزیتیویسم منطقی کاستیهای بسیاری داریم و از آنجایی که این نوع از تفکر تهدیدی جدّی برای تفکر دینی و الهیاتی به شمار میرود از این رو بایسته است که هم روحانیت و عالمان دینی و هم دانشگاهیان متفکر و دین باور بیشتر به این بحث بپردازند.
از دیدگاه هرمنوتیکی، شناخت زندگی هر فیلسوفی برای دانستن و فهم افکار او لازم و ضروری محسوب میگردد و کنت نیز از این قاعده مستثنا نیست. آگوست کنت از متفکران فرانسوی است که زندگی یأسآلودی داشته است. او در خانوادهای کاتولیک به دنیا آمد و به معنای جدید کلمه او را نخستین"فیلسوف علم" میدانند که خداناباور بوده است. در ابتدا در دانشگاه پاریس پزشکی، فیزیولوژی و زیستشناسی خوانده است و پس از مدتی تحصیل را رها کرد و با فردی بهنام سن سیمون، سوسیالیست فرانسوی، آشنا گردید و مدتی شاگردش بود و بسیار تحت تأثیر آموزههای او قرار گرفت. واژۀ پوزیتیویسم در فرانسه را نخستین بار سن سیمون ابداع کرد و از آنِ آگوست کنت نبوده است. او به قدری به سن سیمون نزدیک شده بود که او را پسرخواندۀ خود خواند. بعد از مدتی به دلیل روحیۀ خاصی که کنت داشت با سیمون اختلاف پیدا کرد و از او کناره گرفت و او را "شیاد ملحد" خواند و پس از جدایی از سن سیمون شروع به نوشتن کتاب نظام سیاسی پوزیتیویسم کرد.
کنت در زندگیاش دو بار عاشق شد که در هر دو بار ناکام ماند. همسر اولش زنی فاسد بود که خیانتهای او باعث شد که کنت در آسایشگاه روانی به مدت هشت ماه بستری شود و یک بار هم دست به خودکشی زد که ناکام ماند. در سن چهل و هفت سالگی برای بار دوم عاشق زنی شوهردار شد که شوهرش او را ترک کرده بود. این زن هم حاضر به ازدواج با کنت نشد و ضربۀ روحی مجددی به کنت زد. پس از آن، کنت با جان استوارت میل، فیلسوف بریتانیایی،آشنا شد و با افکار او آشنا گردید. میل به استقراءگرایی و تجربهگرایی تمایل داشت. به لحاظ روحیۀ خاصّ کنت، با استوارت میل اختلاف شدیدی پیدا کرد و از او نیز جدا گردید. کنت با مذهب، میانهای نداشت اما در اواخر عمر و در پی دو ضربۀ عشقی که تجربه کرده بود به مذهب روی آورد و «دین انسانیت» را اختراع کرد. به دلیل روحیۀ خاص دافعه گریاش، در مراسم تدفین او در پاریس شمار اندکی شرکت کردند.
کنت تقسیمبندی جدیدی از علم بیان کرد. از نظر او شش علم پایه وجود دارد: ریاضیات، اخترشناسی، فیزیک، شیمی، فیزیولوژی و جامعهشناسی که کنت جامعهشناسی را "فیزیک اجتماعی" مینامید. مهمترین اثر او، کتابی شش جلدی با عنوان "درسهای فلسفۀ پوزیتیویسم" در باب سیاست، آزمایش و... است. او به دنبال ایجاد وحدت بین انسانها بود و به مسائل اخلاقی بسیار توجه میکرد. در فلسفه اخلاق تئوری دیگرخواهی (Altruism) ـ توجه به دیگری ـ از ابداعات اوست. شعار کنت، زیستن برای دیگران بود. امروزه امانوئل لویناس یکی از شاگردان مارتین هیدگر، این تئوری "دیگری" (The other) را در فلسفۀ اخلاق خود مطرح کرده که در واقع قبل از او، کنت آن را بیان کرده بود.
در باب تعریف پوزیتیویسم باید گفت که پوزیتیویسم در واقع نظریه ای است که خیلی زود به یک نوع جنبش فلسفی و ایدئولوژی تبدیل گشت که داعیه و توصیههایی در باب تفکر، تاریخ، انسان، دین، الهیات و ...دارد که امروزه طرفداران این مکتب، خواهان بازگشت به پوزیتیویسم هستند و میخواهند از نو آن را احیا کنند بدین منظور برای خود جلساتی دارند و بیانیه صادر میکنند و انجمن هایی دارند و بهویژه در روزگار ما جریانهای دین ستیز مثل"بیخدایی جدید" که کسانی همچون ریچارد داوکینز مدافع آن هستند با تکیه بر پوزیتیویسم به جنگ دین و خداباوری برخاستهاند. غیر از لندن در پاریس هم جلساتی را برگزار میکنند و از این جهت شبیه به ایدئولوژی شده است.
واژه پوزیتیویسم به معنای وضع کردن و نهادن، اثبات، تحقق، است. تفکری عینی، واقعی و اُبژکتیو و بر خلاف مفاهیم و تفکرات انتزاعی است. اساساً تفکر پوزیتیویسم، تفکری انتقادی است که در تقابل با تفکر فلسفی و الهیاتی قرون وسطا است. لذا پوزیتیویسم طبق ادعای مدافعانش تفکری اثباتپذیر، عینی و واقعی است در تقابل با تفکر مبتنی بر اوهام و خرافات و باورهایی که هیچگونه ما بإزائی در خارج ندارد و ذهنی است مانند الهیات و فلسفه و متافیزیک و...؟ بنابراین از خودِ واژه پوزیتیویسم میتوان پی برد که پوزیتیویسم تفکری است که هیچ میانۀ خوبی با دین و فلسفه سنتی ارسطویی ندارد. پوزیتیویسم نوعی تجربهگرایی است که اتکاء آن بر تجربۀ حسی و معرفت برآمده از ادراکات حسی است. بنابراین در یک جمله، پوزیتیویسم تفکری است که معتقد است تنها دانش موثق و اصیل، دانشی برآمده از حس و تجربۀ حسی است و هرگونه دانشی که مبتنی بر حسّ و تجربه نباشد در زمرۀ دانش معتبر به شمار نمیرود. بنابراین کل تفکر اصیل و موثق باید بر تجربۀ حسی بنا شود و آزمونپذیر بوده باشد. این تفکر پوزیتیویسم کلاسیک کنت است که خواستار بهوجود آوردن روش یگانهای در علوم است که این روش مبتنی بر تجربه حسّی باشد و بتوان آن را در تمامی علوم تسرّی داد. هنگامیکه همه علوم از یک روش واحد استفاده کنند وحدت علوم پدید میآید. چیزی که در جامعۀ ما سالها قبل تحت عنوان "تئوری ترابط علوم" یا "تکامل علوم" مطرح شد و بعدها به "تئوری قبض و بسط" تغییر نام داد و طرّاح آن هم دکتر عبدالکریم سروش بود که کاملاً یک تئوری پوزیتیویستی بود و داعیه های هرمنوتیکی هم داشت.البته امروزه این تئوری وحدت علوم، وحدت روش پوزیتیویستی، شکست خورده است و فیلسوفان علم مانند کواین، لاکاتوش، توماس کوهن، فایرابند و مهمتر از همه کارل پوپر به انتقاد از این تفکر میپردازند. علاوه بر اینها، افرادی چون پیر دوئم، الکساندر کویره و پیر بوردیو و... به رد و نقد پوزیتیویسم پرداختهاند.
در جامعه امروزی ما نسلی از پزشکان و مهندسان و تحصیلکردگان جدید وجود دارند که دارای تفکر پوزیتیویستی هستند و سیطرۀ این تفکر بر علوم طبیعی، علوم انسانی و علوم اجتماعی همچنان برقرار است. برای نمونه مهندس مهدی بازرگان در دو کتاب باد و باران در قرآن و راه طی شده نگاهی پوزیتیویستی داشت. علاوه بر آن در آغاز انقلاب، دکتر احمد رهسپار در کتاب دین ارکان طبیعت سعی داشت که تفکرات پوزیتیویستی را با قرآن و اسلام پیوند دهد که بعدها استاد بهاءالدین خرّمشاهی در کتابی با عنوان پوزیتیویسم منطقی به رد این نظریه پرداخت که کتابچۀ مختصر و مفیدی است ولی نتوانسته است تمام مدعیات پوزیتیویستها را ریشهکن کند. متأسّفانه در کشور ما به جز کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم استاد مرتضی مطهری و آموزش فلسفۀ استاد محمّدتقی مصباح یزدی و برخی آثار استاد محمدتقی جعفری نقد چندانی بر تفکر پوزیتیویستی صورت نگرفته است که البته اشکالاتی چون دسترس نداشتن به منابع اصلی و نقادی صرف بر اساس فلسفه سنتی بر آنها وارد است. این آثار به منابع دست اوّل و متون اصلی ارجاع نمیدهند و نقدها نیز براساس رویکرد فلسفۀ سنتی یعنی فلسفۀ اولی و مابعدالطبیعه است نه رشتههای جدیدی مثل فلسفۀ علم و معرفتشناسی.
امروز من میخواهم از دیدگاه فلسفه علم و دانش ادیان این مکتب فلسفی را نقد کنم، کاری که تا به حال در جامعۀ ما به شکل مستقل و مستقیم صورت نگرفته است. از این جهت ما محتاج به دو نوع نگاه هستیم: اول اینکه باید به نقد پوزیتیویسم به عنوان جریانی روشنفکرپسند و رو به رشد بپردازیم. علی رغم این، سخن آلوین پلانتینگا، فیلسوف دین و معرفتشناس مسیحی معاصر که میگوید"پوزیتیویسم به زبالهدان تاریخ پیوسته است" این جریان که در حال گسترش است. از سوی دیگر، این نقادی باید در حیطۀ اصلیای که پوزیتیویسم داعیهدار آن است یعنی همان فلسفۀ علم، صورت پذیرد نه از دیدگاه فلسفۀ سنتی که خود دارای پایههای لرزان و در معرض نقد و ردّ قرار گرفته و محتاج به دفاع است.
نکته دیگر اینکه مباحث مرتبط با پوزیتیویسم قلمرو متنوع و گستردهای را در برمیگیرد، مباحثی چون: استقراء، تجربه، تبیین و مدلهای تبیین، کلگرایی، ابطالپذیری، مکتب فرانکفورت بهخصوص افرادی چون تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر، انقلابهای علمی و تئوری پارادایم توماس کوهن، پارادوکس تأیید کارل همپل، فهم، تفسیر، روش علمی، قوانین طبیعت، پیش بینی در علم و... تا فردی در باب همۀ این موضوعات بحث و بررسی دقیقی انجام ندهد نمیتواند دربارۀ پوزیتیویسم سخنی به میان آورد. بحثهای مرتبط با پوزیتیویسم بسیار متنوع، متعدد و پیچیده اند وهمین داوری و تصمیمگیری درمورد آن را دشوار میسازد.
از نظر آگوست کنت تاریخ تفکر بشر سه مرحله دارد. کنت معتقد بود که همه معرفت بشری این سه مرحله را طی کرده و باید طی کند. وی نمیگوید که تنها این سه مرحله را طی کرده بلکه میگوید باید طی کند که این خود علاوه بر «توصیف»، «تجویز» را هم در پی دارد.
در مرحلۀ اول، ذهن بشر هنوز رشد چندانی نکرده است و نمیتواند علت پدیدهها و حوادث را کشف کند این دوره، دورۀ خرافهباوری و خرافهاندیشی است. ذهن بشر نسبت به منشأ پدیدههای طبیعی جاهل است و قانونمندی آنها را نمی داند. در این دوره جهل و ترس بر ذهن بشر حاکم بود و این ترس حاصل از آسیب رساندن به انسان موجب گشت که بشر در ذهن خود خدایانی را تصور کند و به آنها توسل جوید. بنا بر این، دین حاصل دورۀ خامی و ناپختگی فکر بشر است و منشأ دین جهالت و ترس بشر است.
در مرحلۀ بعد، بشربعد از گذر کردن از مرحلۀ اول به مرحلۀ فلسفی- متافیزیکی میرسد. در اینجا لازم میدانم به تفاوت بین دو اصطلاح ماوراء الطبیعه و مابعدالطبیعه بپردازم. عالم ماوراء الطبیعه همان عالم مجردات و موجودات فوق محسوس است که مادی نیستند. اما دانش مابعدالطبیعه همان فلسفۀ اولیٰ یا فلسفۀ ارسطویی است که علم الوجود است دربارۀ علل و نحوۀ وجود موجودات مانند تقسیم موجودات به واجب و ممکن، علت و معلول، قوه و فعل، جوهر و عرض و... بحث میکند. در واقع همان چیزی که در فلسفۀ سنتی اسلامی مطرح است که ادامه همان فلسفۀ ارسطویی است البته با تفاوت هایی در چینش فصول و افزودن چند فصل که درکتابهای بدایة الحکمة و نهایة الحکمة علامه طباطبایی(ره) و یا منظومۀ حکمت حکیم سبزواری و در کتابهایی مثل شفاء و اشارات ابن سینا و در أسفار و شواهد الربوبیة ملاصدرا بیان شده است.
آگوست کنت میافزاید در این دوره دانایان یونان همچون ارسطو و فیلسوفان نخستین یونان سعی کردند که به علت اشیاء پی ببرند. آنان دریافتند که در این عالم نظم و ثباتی برقرار است و بنا بر این شروع به فلسفهورزی کردند البته نه به شکل پوزیتیو و عینی بلکه به شکل ذهنی، کلی و مفهومی. به عبارت دیگر ذهن آنان هنوز در کلیات و مفاهیم انتزاعی مانده بود و به مصداقشناسی قانونمند تفکر حسّی و تجربی وقابل ارزیابی نرسیده بود. بعدها ذهن بشر از این مرحله نیز گذر کرد . از "عصر روشنگری" به بعد و با شکست ناپلئون تفکری پدید آمد که مطابق با آن دانشمندان دریافتند که باید به حسّ و تجربهروی بیاورند. بحثهای انتزاعی و کلی فیلسوفان راه به جایی نمیبرد لذا تفکر پوزیتیو شفاف، آزمونپذیر و مبتنی بر آمار و ارقام جای آن کلیگوییهایی فلسفی مطرح شده در مرحلۀ دوم را گرفت و بنا بر نظر کنت بشر امروزی در این دوره به سر میبرد. از اینجا به بعد کنت شروع به شعار دادن میکند و میگوید: ما با مفاهیم کلی فلسفی نمیتوانیم چیزی را به وجود بیاوریم اما با تفکر مبتنی بر پوزیتیویسم میتوانیم سازندگی داشته باشیم و وسایل تکنولوژیک مانند وسایل مخابرات، چاپ و صنعت و... بسازیم و در پی آن پیشرفت در علوم داشته باشیم. بنابراین پوزیتیویسم، بنا بر ادعا، تفکری مبتنی بر علم و تجربۀ علمی است که قوانین علمی عام را کشف میکند و بشر از طریق این قوانین قدرت پیشبینی پیدا میکند. برای نمونه پزشک پس از مشاهده و بررسی علایم بیمار میتواند علت بیماری را تشخیص دهد و به بیمار مدت زمان زنده ماندن او را بگوید و یا دستگاههای زلزلهسنج که میتوانند وقوع زلزله را تا حدی پیشبینی کنند. پس پوزیتیویسم برای جا انداختن و اثبات حقانیت خود از دستاوردهای ملموس، قابل مشاهده و غیر قابل انکار علوم سود میجوید.
موضوع سومی که کنت بدان میپردازد "دین انسانیت"(Religion of Humanity) است که جایگزین دین وحیانی و آسمانی میشود. در واقع، این دین نوعی آموزش اخلاقِ مبتنی بر عواطف و توجه به "دیگری" است که هدف از این نوع دین، ایجاد وحدت بین نسل و نژاد آدمی است. دین به معنای مصطلح مقصود نیست. آیینی اخلاقی همراه با برخی مناسک جمعی است برای آشتی و همدلی و نوعدوستی و پرهیز از تفرقه و دشمنی. خود او نیز خودش را پیامبر این دین میدانست و معبدشان نیز انجمن پوزیتیویست ها در پاریس و لندن بود.
تا اینجای بحث به تعریف و معرفی پوزیتیویسم پرداختیم. اکنون به نقد پوزیتیویسم از دید فلسفۀ علم میپردازیم. استقراء و استقراءگرایی در علم از زمان راجر بیکن و به ویژه فرانسیس بیکن انگلیسیتبار در قرن شانزدهم مطرح گشت. از این زمان، تفکری با نام "استقراءگرایی" مطرح گشت تفکری مبتنی بر مشاهده، آزمایش موارد خاص وبعد هم جمع زدن این موارد و رسیدن به قانون کلی که قدرت پیشبینی به انسان دهد. به بیان دیگر مدل تفکر و تحقیق و تبیین علمی بدین گونه بود که پژوهشگر در ابتدا یک مورد خاص را پیشبینی میکند. برای نمونه از مشاهدۀ یک مورد عنصر آب درمییابد که آب از دو عنصر هیدروژن و یک عنصر اکسیژن بهوجود آمده است. در مرحلۀ بعد به تکرار مشاهده در موارد خاص میپردازد یعنی مثلاً ده مورد از صد مورد هزار مورد آبهای موجود را مشاهده میکنند که "استقراء" نامیده میشود. از مشاهدۀ موارد بسیار یک قانون کلی به دست میآورد که هر مایعی که آب باشد از دو عنصر هیدروژن و یک عنصر اکسیژن بهوجود آمده است. در نهایت این قانون کلی به ما قدرت پیشبینی میدهد که اگر در جایی آب وجود داشته باشد در آنجا حتماً هیدروژن و اکسیژن نیز وجود خواهد داشت.
فیلسوفان علم به همین اصل اول استقراء اشکال وارد میسازند و میگویند چگونه میتوان از موارد محدود به همۀ این موارد پل زد و قانون کلی تعمیمپذیر به دست آورد. به این اشکال، "مشکلۀ تعمیمپذیری" استقراء میگویند که خود این تعمیمپذیری از راه استقراء به دست نیامده است. بنا بر این اگر ما علم را مبتنی بر روش استقراء کنیم و خود استقراء را هم بر مشاهده مبتنی کنیم، هم استقراء و هم مشاهده کل موارد را پوشش نمیدهند و همواره موارد اندک و محدود را مورد بررسی قرار میدهند که تعمیمپذیر نیست. مشکل استقراء به شکلهای مختلفی در دانش فلسفۀ علم مطرح شده و اکنون "معمای جدید استقراء" توسط نلسون گودمن مطرح شده است و ذهن کسان بسیاری از فیلسوفان علم را به خود مشغول ساخته است.
بحث دیگری که پوزیتیویستهای منطقی آن را بیان کردند بحث معناداری و بیمعنایی گزارههاست. از نظر آنها برخی از گزارههای منطقی نه صادق هستند و نه کاذب. از اینرو گزاره های ریاضی و منطقی توتولوژیک و همانگویی هستند مانند گزارۀ درخت درخت است، انسان انسان است شبیه بدیهیات. "هر که بیدار نیست در خواب است" این گزاره هیچ علم تازهای به ما نمیدهد و محمول گزاره، تکرار موضوع است و محمول و موضوع یکی هستند. این گزارهها به دلیل اینکه مشاهدهپذیر نیستند و بر استقراء و تجربۀ حسّی مبتنی نیستند، بیمعنا هستند. همۀ گزارههای الهیاتی، اخلاقی و فلسفی نیز بیمعنایند و تنها گزارههای تجربی که بر تجربۀ حسّی مبتنیاند و قابل اثبات هستند، معنادار هستند.
با آمدن کارل پوپر مدل تفکر بیکنی مبتنی بر استقراءگرایی در فلسفۀ علم عوض شد. فیلسوفان علم چون کواین، لاکاتوش، فایرابند و کوهن و...ضربات محکمی به تفکر پوزیتیویستی وارد آوردند. کواین که بزرگترین فیلسوف قرن بیستم خوانده شده مقاله ای با نام "دو جزم تجربهگرایی"(Two Dogmas of Empiricism) نوشت(این مقاله توسط منوچهر بدیعی به فارسی ترجمه شده است).کواین در آن مقاله، تقسیمبندی گزارهها به تحلیلی و ترکیبی را که میراث ایمانوئل کانت بود و پوزیتیویستهای منطقی آن را قبول داشتند، رد کرد. بنا بر نظر او گزارههای تحلیلی، توتولوژیک هستند یعنی با تحلیل محمول شما به موضوع میرسید مانند نسبت پدری و فرزندی؛ لازمۀ پدری، داشتن فرزند است .این نسبتها در ارتباط با هم معنا و مفهوم میشوند و در ذهن وجود دارند و از جهان خارج از ذهن اطلاعی به ما نمیدهند. از سوی دیگر برخی از گزارهها وجود دارند که حاصل مشاهده و تجربه هستند مانند گزاره" زمین کروی است". در این گزارهها از تحلیل مفهوم یکی به مفهوم دیگری نمیتوان رسید بلکه در خارج از ذهن باید دست به آزمایش و تکرار مشاهده زد.
در ادامه به مدلِ علمی پیشنهادی کارل پوپر میپردازیم. پوپر در کتابهای منطق اکتشاف علمی، جستجوی ناتمام (زندگینامۀ خود اوست)، معرفت علمی (ترجمۀ احمد آرام)، هستها و ابطالها (ترجمۀ عزت الله فولادوند) و اهداف علم (ترجمۀ احمد آرام) به بحث در این باب میپردازد.
کارل پوپر در کتاب"منطق اکتشافات علمی" میگوید: مدل علم آنگونه که فرانسیس بیکن میگوید، نیست. در واقع، هیچگاه علم از مشاهده آغاز نمیگردد. پوپر نقل میکند که روزی از دانشجویانش خواسته که قلم و کاغذ بردارند و هر آنچه را که مشاهده میکنند، بنویسند. دانشجویان پرسش میکنند که دربارۀ مشاهدۀ چه چیزی باید بنویسند. ناگهان همه درمییابند که مشاهده همیشه مسبوق به یک نظریه است. تا وقتی چیزی در ذهن شما جرقّهای ایجاد نکند، شما به سراغ مشاهده نمیروید. پوپر این اصل را "اصل وابستگی مشاهده به نظریه" یا "اصل گرانبار بودن از تئوری" یا " آغشتگی به نظریه" مینامد. (این معادل در فارسی را دکتر سروش در مقاله «محک تجربه» در مجلۀ فرهنگ به کار برده است). بنابراین همواره مشاهده در پی چیزی است و برای چیزی است یعنی مسبوق به حدس و فرض و نظریهای است وگرنه مشاهدۀ بدون موضوع و مقصود معنا ندارد و لغو است. به تعبیر مولانا آدمی اول طالب چیزی است و بعد شروع به جستجو میکند و دنبال آن میگردد:
طالب هر چیز ای یار رشید جز همان چیزی که میجوید ندید
بنابراین همیشه مقدّم بر مشاهده و تجربه یک حدس، فرضیه و تئوری (اینها را مترادف در نظر میگیرد) وجود دارد. بنا بر این، پوپر مدل فرضیهای- استنتاجی برای علم پیشنهاد میدهد که در آن دیگر نیازی به استقراء نیست و در پی آن، مشکل تعمیمگرایی استقراء پیش نمیآید. بر اساس این مدل پوپری روش علمی براساس استقراء نیست بلکه یک حدس اولیه است که دانشمند در مرحلۀ بعد سراغ مشاهده میرود و آن حدس اولیه را بر اساس مشاهده یا تأیید میکنند و یا ابطال، البته بهصورت موقت (ad hoc). پوپر به این نتیجه میرسد که حتی یک مورد نقض، تئوری را برای همیشه ابطال میکند اما هزار مورد تأیید، تأیید همیشگی و دائمی به ما نمیدهد. پس تأیید، موقتی است چون ممکن است که برای ما مورد هزار و یکمی وجود داشته باشد که آن را بررسی نکرده باشیم و نتیجۀ آن متفاوت باشد. پوپر میگوید آنچه ما بعد از مشاهده یعنی تنظیم تئوری بدان نیاز داریم، نقّادی است. بدین سبب فلسفۀ پوپر "راسیونالیسم انتقادی "نام دارد. سؤالی که در باب فلسفۀ پوپر مطرح میشود این است که با وجود ابطالها و تأییدهای موقت رشد علم چگونه صورت میگیرد؟ آیا میتوان معیار و ملاکی برای رشد و تکامل معرفت بشری پیشنهاد کرد؟ پوپر پاسخ میدهد رشد علم مجموعۀ همین ابطالها و تأییدهاست که ما با نقد بدان دست مییابیم. علم یک فرایند پایانناپذیر است یک جستجوی ناتمام و پایانناپذیر برای تقرّب به حقیقت (verisimilitude).
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست آنچه آغاز ندارد، نپذیرد انجام
البته بر مدل پوپر و آرای او نیز نقدهایی وارد شده و پاره ای از فیلسوفان علم معاصر انتقادهایی بر او دارند که اینجا جای طرحش نیست ولی غالباً دیدگاه او را پذیرفتهاند. او رقیبانی همچون همپل و لاکاتوش نیز دارد که مدلهای دیگری را برای روش علمی و نیز رشد علم پیشنهاد کردهاند که اکنون مورد نظر من نیست در جلسات دیگری باید به آنها پرداخت.
همانگونه که دیدید بلندپروازیهای پوزیتیویسـتها که باور داشتند به مدل مطلوب و کلید کل معرفت بشری دست یافتند توسط پوپر مورد انتقاد جدی قرار گرفت. اینکه پوپر میگوید من قاتل پوزیتیویست هستم، بدین معناست. نکتۀ دیگر که پوزیتیویستها بدان باور دارند در باب ساینتیسم یا علمپرستی و علم محوری و علم باوری است که بهمعنای حرمت و احترام به علم نیست. این اصطلاح را در فارسی شاید نخستین بار دکتر شریعتی بهکار برد که در باب آن هیچ بحث علمی و نقد فلسفی و توضیحی ارایه نداد. ساینتیسم در تفکر آگوست کنت به معنای علمپرستی است که در آن علم جایگزین دین و اخلاق میشود. به زعم او با علم میشود همه چیز را حل کرد. علم کلید است و میتوان با این کلید به همۀ مشکلات و مجهولات و پرسشها پاسخ داد. در حالی که فیلسوفان علمی چون برتراند راسل در کتاب "جهانبینی علمی" محدودیتهای علوم تجربی را بیان میکند که علم هم مرز و محدودیت دارد و هم گزارههایی چون گزارههای اخلاقی و زیباییشناسی و... را نمیتواند به ما بدهد.
اگر جهان پهنۀ گستردهای داشته باشد و لایههای فرامادی و فراحسی داشته باشد با علم، چنین لایههایی را نمیتوان نه تأیید کرد و نه ابطال؛ چون "روش علم" روش مشاهدۀ حسی است ونمیتوان در بارۀ چیزی که مشاهده ناپذیر است با روش علمی سخن گفت و این محدودیت علم را نشان میدهد. بنابراین دربارۀ کل جهان هستی تنها با علوم طبیعی نمیتوان سخن گفت و ناگزیر به فلسفه نیازمند هستید.
نکتۀ دیگر در باب تز آگوست کنت به نام «دین انسانیت» است. تلقیای که کنت از الهیات و خداوند دارد در واقع همان تفکر مسیحی – یهودی از خداوند است که خداوند در قالب عیسی مسیح، تجسد پیدا کرده و گوشت و خون به خود گرفته و زجر و سختی کشیده و به صلیب کشیده شده و در آخر هم عروج پیدا کرده است. کنت چنین تلقیای از خداوند را قبول ندارد. خدایی که در عرض سایر موجودات مادی قرار گرفته و در واقع، همان خدای رخنهها و خلأهاست (God of gaps)، خدا را البته در امور مادی و محسوس نمیتوان پیدا کرد و چنین خدایی شایستۀ رد کردن است.
آگوست کنت تلقی درست و دقیقی از خدا ندارد و ایراد او به خدای حلولی مسیحیت موجود است و شامل خدای متعالی و توحید تنزیهی دین اسلام نمیشود. او تصور درستی از خدا ندارد و او را موجودی محدود و دست بسته همچون فاعلهای طبیعی میداند.
الهیات مطرح شده در نظر کنت و پوزیتیویستهای منطقی بسیار سطحی و بسیط است و رشد گستردهای که دانش الهیات بهمنزلۀ یک علم و رشتۀ مستقل که با علوم اعصاب و ژنتیک و حقوق بشر و محیط زیست و...گره خورده است در آن روزگار وجود نداشته است. در واقع، الهیات پوزیتیویستها شبیه به کلام سنتی در جامعۀ خودمان است که از قرن هفتم در آثار خواجه نصیر به بعد وجود داشته است. اساتیدی مثل مرحوم مطهری قصد داشته که علم کلام سنتی را با فلسفۀ ملاصدرا در هم آمیزد و یک کلام فلسفی بنا کند. البته چنین کاری مورد تأیید برخی اندیشمندان امروزه نیست که به شدت مخالف در آمیختن الهیات و فلسفه هستند که بحث جداگانه ای نیاز دارد.
بنا براین، پوزیتیویسم اشکالات اساسی دارد. جنبۀ هنجاری پوزیتیویسم که مبتنی بر "دیگرخواهی" است و عشق به دیگران است طبق دیدگاه های موجود و رایج در "فلسفه اخلاق" مشکلات جدی دارد زیرا به قاعدۀ هیومی"هستها وبایدها"پایبند نیست.پوزیتیویستها به قانون هیومی"تمایز دانش و ارزش" (Fact/Value) باور داشتند. مطابق این دیدگاه هنجارها از توصیفها یا بایدها از هست ها برنمیخیزند. سوالی که از کنت باید پرسید این است که خود او در قلمرو اخلاق و توصیههاش این بایدها و توصیهها را از کجا آورده است؟
از شگفتی ها این است که کنت به تفکر فلسفی به عنوان تفکری کلیگو، مبهم و غیرتجربی میتازد و حتی فلسفه را با خرافات همسنخ میداند اما از سوی دیگر خود کنت درسهایی به نام "فلسفۀ پوزیتیویسم" را ارائه کرده است و نام مهم ترین اثر چهار جلدی اوست که این خود تناقض در بردارد، او در عین فلسفه ستیزی فلسفه درس داده و به فلسفه پناه برده است! در واقع این همان سخن ارسطوست که میگفت: اگر باید فیلسوفی کرد که باید فیلسوفی کرد و اگر نباید فیلسوفی کرد باز هم باید فیلسوفی کرد. برای رویارویی با فلسفه راهی جز پرداختن به فلسفه نیست. به عبارت دیگر فلسفه را باید با فلسفۀ دیگر کنار گذاشت. نمیتوان بهطورمطلق از فلسفه بینیاز بود. انتقاد بعدی به «دین انسانیت» کنت وارد میشود که این دین، ضمانت اجرایی ندارد و اخلاقیاتش بهخاطر مشکل هیومی"تمایز دانش از ارزش" پا در هواست. دینی بیمناسک است که خدا و آخرت جایی در آن ندارد. انتقاد بعدی به کنت این است که او به اصول و باورهای پوزیتیویستها ملتزم نبوده است و خود کلیّت و حجیّت استقراء را از مشاهده و تجربه به دست نیاورده است و هیچ تعهدی به روش علمی تجربی پوزیتیویسم نداشته است. پس از این انتقادها انصاف باید داد که برخی نکات سودمند در افکار و نیز در روش علمی آگوست کنت وجود دارد که نباید از آنها غفلت کرد و به این جنبه های مثبت توجهی نکرد. به قول حافظ:
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو!
تأکید آگوست کنت به روش علمی و تجربی چشم اندیشمندان بعدی را باز کرد و کار کنت با همۀ معایب و کاستیهایش منجر به رشد فلسفۀهای علوم اجتماعی بهطور عام گشت. تأکید او بر عینی بودن تحقیقات علمی، در انتزاع نماندن و به مشاهده و تجربه رو آوردن وتلاش او برای توصیف و معرفی روش علمی قابل اعتماد- هر چند به آن دست نیافت- سعی مشکله ی است که نباید فراموش شود.
در پایان جلسه استاد به خلط میان علوم انسانی و علوم طبیعی از دیدگاه پوزیتیویستها و نقد فیلسوفان هرمنوتیکی اشاره کردند. علوم انسانی را با روش هرمنوتیکی و تفهمی باید بررسی کرد اما پدیده های طبیعی را با روش علوم طبیعی و تجربی. در واقع اینها دو قلمرو متفاوت هستند و اینکه پوزیتیویستها میخواهند همۀ علوم انسانی و رویدادها و رفتار و انگیزههای انسان را نیز همچون پدیدههای طبیعی با روش تجربی بررسی کنند، امری نارواست و مورد انتقاد هرمنوتیکدان ها و متفکران وابسته به مکتب فرانکفورت واقع شده است که بحثی مبسوط و مفصّل نیاز دارد.
برای شنیدن فایل صوتی این نشست اینجا را کلیک کنید.