ویژگیهای ترجمه خوب
از فصلنامه مترجم، شماره 71، تابستان 1399
.jpg)
آنچه در زیر از نظر خوانندگان میگذرد، بخشی از گفتگویی است با محمد قاضی که از کتاب «درباره هنر و ادبیات، درباره ترجمه» به کوشش ناصر حریری، کتابسرای بابل، 1336 برگرفته شده است.
.jpg)
• به نظر شما ترجمه خوب باید دارای چه مشخصههایی باشد؟
- به نظر من و بهتر بگویم به نظر همه اهل فن، ترجمهی خوب و موفق آن ترجمهای است که بتواند به این پرسشهای هفتگانه پاسخ مثبت بدهد:
1. آیا مترجم مفهوم متن اصلی را رسانده است؟
پاسخ درست به این سؤال در درجه اول بستگی به این دارد که مترجم نه تنها به زبان خود از دید ادبی وارد باشد تا بتواند مفهومی را که از متن خارجی گرفته است به طرز درستی به زبان خود بیان کند بلکه باید چه با معلومات اکتسابی خویش و چه به کمک کتابهای لغت مفهوم درست متن را دریابد....
2. آیا در ترجمه لحن نویسنده حفظ شده است؟
این هم مورد بسیار مهمی است که مترجم حتماً باید به آن توجه کند. نویسندگان همه مثل هم نیستند و سبک نگارش و زبان ایشان به تناسب خصوصیات روحی و فکری و اخلاقیشان با هم فرق میکند. من چون بیشتر با نویسندگان ترجمههای خودم آشنا شدهام به ناچار از ایشان مثال میزنم: نیکوس کازانتزاکیس نویسنده یونانی آدمی بوده است شوخ و بذله گو و خوش طبع و خوش بیان. رومن رولان نویسنده فرانسوی آدمی بوده است خشک و جدی. آناتول فرانس معروف مردی بوده است شیرین زبان ولی هیچگاه در گفتههایش از نیش زدن و طنز و تمسخر دریغ نمیکرده است. نویسندهای مانند سنت اگزوپری طبعی حساس و شاعرانه دارد و دیگری از چنین خصیصهای عاری است. این ویژگیهای روحی و فکری و ذوقی نویسندگان بیشک در نوشتههایشان منعکس است. به همین جهت اگر شما به آثار نیکوس کازانتزاکیس مانند آزادی یا مرگ یا مسیح بازمصلوب یا زوربای یونانی مراجعه کنید و آنها را بخوانید پی میبرید که شوخطبعی و لوندی از سرتاپای کلماتش میریزد.
برعکس اگر کتاب مهاتما گاندی رومن رولان یا یکی دیگر از کارهای او را بخوانید میبینید که آن بزرگوار اندک لحن شوخی و مسخرگی یا شیرینزبانی و طنزگویی در گفتار و در قلمش نیست و عین مطلب مورد نظرش را خشک و بیپیرایه به روی کاغذ آورده است. یا اگر جزیره پنگوئنهای آناتول فرانس را بخوانید میبینید که آن مرد چقدر طنز و تمسخر در گفتار و در نوشتههایش بکار برده است.
مترجم موفق آن است که در ترجمهاش بتواند لحن نویسنده را حفظ کند، و لحن ترجمهاش در ترجمهی اثری از مثلاً آناتول فرانس با مارسل پروست فرق داشته باشد...
3. آیا مترجم زبان خاص و متناسب با متن را دریافته است؟
این هم نکته دقیقی است که نمیتوان از آن سرسری گذشت. باز ناچارم از کارهای خودم مثالی بزنم. نویسندهای همچون سروانتس که چهارصد سال پیش میزیسته یا بوکاچیو که معاصر با عبید ما بوده است، یا رابله فرانسوی یا شکسپیر انگلیسی در دورانهایی میزیستهاند که نثر زمانشان با نثر زمان فعلی فرق داشته است. همچنانکه نثر مرزباننامه یا کلیله و دمنه یا گلستان سعدی با نثر معاصر مثلاً با نوشتههای محمد حجازی یا بزرگ علوی یا جمالزاده فرق دارد. حال اگر بنده دن کیشوت سروانتس مربوط به چهارصد سال پیش یا دکامرون بوکاچیو مربوط به ششصد سال پیش را با همان نثر و زبانی ترجمه کرده بودم که مثلاً شازده کوچولوی سنت اگزوپری یا نان و شراب اینیاتسیوسیلونه را ترجمه کردهام بدون شک ترجمه موفقی نمیشد... حتی در میان آثار نویسندگان معاصر نیز اختلاف زبان وجود دارد:
یکی هست که ادبی و کتابی مینویسد و دیگری به زبان عامیانه یا به اصطلاح «آرگو» مینویسد. یکی نثرش زیبا و شاعرانه است و دیگری خشک و روزنامهای است. اینجاست که مترجم باید حواسش را جمع کند و زبان متناسب با نوشته متن اصلی را بیابد. همین چیزها است که ترجمه را از حالت فن و حرفه صرف بودن در میآورد و به آن جنبه هنری میدهد...
4. آیا مترجم واژههای درست و دقیق و خوش آهنگی به جای واژههای متن اصلی انتخاب کرده است؟
این هم به ذوق و سلیقه و یا به ویژگیهای هنری مربوط میشود. خود من در ترجمههایم با موارد زیادی از این گونه انتخابها سر و کار پیدا کردهام. میدانیم که واژهها در زبان خارجی همچون در زبان فارسی معانی متعدد دارند و نیز برای یک معنی گاه واژههای متفاوت هست. ادر دن کیشوت سروانتس به لحن خاص خود آن پهلوان پنبه را به صورت کسی توصیف کرده است که همیشه قیافه غمزده و محزونی دارد و من آن را به صورت «پهلوان افسرده سیما» آوردم که بگمانم از «پهلوان غمگین چهره» یا «محزون قیافه» خوشآهنگتر است. خلاصه، انتخاب واژههای خوش آهنگ و درست و دقیق یکی از جنبههای هنری ترجمه است که بر ارج و قدر آن به میزان زیادی می افزاید.
5. آیا مترجم دستور زبان را رعایت کرده است؟
میدانیم که درست بودن هر نوشتهای منوط به این است که در آن اصول و قواعد دستور زبان رعایت شده باشد وگرنه آن نوشته غلط و از دید ادبی فاقد ارزش خواهد بود. به نظر من بهکار بردن واژههایی که از نظر دستوری غلط هستند نیز مشمول این شرط میشود. در ترجمهای به واژه «گزارشات» برخوردم که دلم بهم خورد. گزارش که یک واژهی زیبای فارسی است جمع بستنش با الف و ت عربی از آن کج سلیقگیهای زننده است. و نیز اغلب، برخوردهام به اینکه در ترجمه رعایت فعلها به مقتضای زمان نشده است، یا اینکه ضمیر «آنها» که خاص اشیاء است برای اشخاص به کار رفته است و مترجم به جای اینکه بنویسد ایشان یا آنان رفتند نوشته است آنها رفتند. این عدم مراعات هم که به درستنویسی مربوط میشود در بالا بردن ارزش نوشته بسیار مؤثر خواهد بود.
6. آیا در ترجمه طول کلام یا برعکس ایجاز نویسنده اصلی رعایت شده است؟
این دیگر مسئلهای است که به امانت در ترجمه مربوط میشود. یک وقت نویسنده اصل مطلبی را در یک کلمه یا در یک جمله کوتاه بیان کرده است و مترجم عین آن را وافی به ادای مقصود نمیداند، در نتیجه به شرح و بسط آن میپردازد و به جای آن واژه یا آن جمله شرح کشافی میآورد که معلوم است به خود نویسنده ربطی ندارد و مترجم از خودش آورده است. پیداست که چنین کاری از رعایت امانت به دور است و به نظر من اگر براستی هم آن واژه یا آن جمله نیاز به شرح و بسط بیشتری داشته باشد مترجم خوب است در پاورقی به شرح و تفسیر آن بپردازد و بنویسد که مثلاً در اینجا منظور نویسنده چنین و چنان است...
7. به نقطهگذاری اهمیت لازم داده شده است؟
در زبان فارسی کلاسیک نقطهگذاری مرسوم در نوشتههای خارجی وجود نداشت و به همین جهت اغلب یک جمله استفهامی را به لحن عادی میخواندند و یا معلوم نمیشد که جمله در کجا تمام شده یا نشده است، و این خود مشکلاتی در کار قرائت پیش میآورد. اصول نقطهگذاری از زمان آشنایی با ادبیات خارجی در نوشتههای فارسی هم وارد شده و چه خوب است که مترجم هم در ترجمه خود رعایت کند تا انواع جملهها از یکدیگر تمیز داده شود، و معلوم شود که جمله یا نقل قول در کجا تمام میشود.