کتابخانۀ عمومی حسینیه ارشاد در پی برگزاری 10 جلسه از سلسله نشستهای "لذت خواندن ادبیات" در جلسۀ یازدهم که به تاریخ سه شنبه 26/2/96 از ساعت 16 تا 18 برگزار شد به نقد و بررسی رمان "بینام" نوشتۀ جاشوا فریس پرداخت. در این نشست دکتر یزدان منصوریان، منتقد ادبی و کتابدار به عنوان دبیر جلسه و خانم لیلا نصیریها مترجم رمان سخنرانی کردند.
نشست در ساعت 16 با تلاوت آیاتی از قرآن مجید و پخش سرود ملی آغاز شد.
دیدگاههای دکتر یزدان منصوریان: ایشان ضمن عرض سلام و خیر مقدم به ذکر تاریخچه مختصری از فعالیتهای کتابخانۀ حسینیه ارشاد و سابقه برگزاری نشستهای لذت خواندن ادبیات پرداختند و در ادامه گفتند:
امروز ما رمان "بی نام" اثر جاشوا فریتس را به عنوان رمان مورد بحث انتخاب کردهایم و طبق رسم معمول از مترجم کتاب میخواهیم بخشی از داستان را برای ما بخوانند. قصد ما در این جلسات نقد و بررسی تخصصی و آکادمیک رمان نیست و بیشتر میخواهیم درباره رمانها گفتگو کرده و از خواندن آن لذت ببریم.
خلاصه داستان "بی نام": "تیم فارنزورث" بسیار موفق است و با همسرش در نیویورک زندگی میکند. هیچ مشکلی هم ندارند تا اینکه یک روز پاهایش از فرمانش خارج میشود و زندگی یکنواخت او دچار تلاطم میشود. همه جا کاملاً غیرارادی بلند میشود و راه می افتد، در سرما و گرما با خستگی راه می رود، زمین می خورد و بدنش زخم میشود. انگار در درونش یک "تیم" دیگر وجود دارد. "تیم" از طریق مشکل پایَش به فلسفه زندگی نزدیک میشود.
یکی از کارکردهای رمان "تداعی" است. شخصیت "تیم" من را یاد غزل مشهور مولانا "وه چه بی رنگ و بی نشان که منم" به خصوص این بیتش انداخت:
می شدم در فنا چو مه بی پا اینت، بی پای پا دوان که منم
همچنین مرا به یاد رمان "جایی دیگر" از گلی ترقی انداخت که در آن داستان هم "امیرعلی" اختیار پایش را ندارد و نهایتاً با خودش به صلح می رسد. رمان "بی نام" اعتراض به روزمرّگی و جدایی انسان از خودش است.
من می خواهم از خانم نصیری ها بپرسم چه چیزی شما را به ترجمۀ این رمان جذب کرد با توجه به اینکه فریس نویسنده مشهوری نیست؟ و پیش از این فقط دو کتاب "آنگاه که به پایان رسیدیم" از او به فارسی ترجمه شده، درباره نثر این کتاب و اینکه ترجمه اش سخت بود یا آسان هم توضیح دهید.
دیدگاههای خانم لیلا نصیریها: ایشان بخشهایی از ابتدای رمان "بینام" را خواندند و صحبتهای خود را اینگونه آغاز کردند: جاشوا فریس نویسندهای جوان و متولد 1974 در محله بروکلین نیویورک است. تاکنون 3 کتاب نوشته است. طنز خوبی دارد و کمی هم بیش فعال است. من به عنوان یک مترجم حرفهای که سالها در حوزۀ ادبیات روزنامه نگاری کرده، اخبار حوزۀ کتاب را برای پیدا کردن کتاب مناسب دنبال میکنم. من در لندن زندگی می کنم و مصاحبه با فریس و نقد رمانهای او را در روزنامۀ گاردین خواندم و به اهمیت او پی بردم. آدم جالبی به نظر میرسید و شوریدگی خاصی داشت که در صدا و طرز صحبتش هم پیدا بود. من همیشه سرگذشت آدم های تنها و غریب را دوست داشتم در رمان "بی نام" قهرمان داستان، "تیم" یک بیماری ناشناخته دارد که نمیداند چیست. او مشکل هویت دارد و نمی داند کیست. من دوست دارم سراغ نویسندگانی بروم که در ایران کمتر شناخت شده هستند. درباره ترجمه هم باید بگویم ترجمه بخشهای توصیفی کتاب سخت بود به ویژه جاهایی که "تیم" درگیریهای درونی داشت و به فلسفۀ زندگی نزدیک می شد. من خودم دیالوگها را به توصیه مترجمان بزرگی مثل استاد ابوالحسن نجفی با صدای بلند میخوانم و ویرایش میکنم. مترجم خودش باید بتواند داستان تعریف کند. فارسی را خوب بلد باشد. زبان کوچه و بازار را بداند تا بتواند متن را آهنگین و روان ترجمه کند. خیلی ممنونم این یکی از بهترین جلسات نقد کتاب بوده است.
در ادامۀ جلسه حاضران سؤالاتی درباه ترجمه رمان، فضای داستان، ویراستاری و اصول ترجمه پرسیدند.
نشست در ساعت 16 پایان یافت.